با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
خلاصه داستان : نوید و سحر هفت سال است که با هم ازدواج کرده اند و صاحب دختر شش ساله ای به نام ساناز هستند. نوید و سحر در زندگی با یکدیگر دچار مشکلاتی هستند که با بارزترین آنها بدبینی و شک سحر به نوید است که به شدت او را آزار می دهد. نوید از هم نشینی سحر با دوست رمالش ناراضی است و او را زنی عقده ای خطاب می کند. نوید مدیر شرکت مبلمان ایتال استیل و شخص بسیار متمولی است. شش ماه پیش در تصادفی، نوید با دلارام آشنا می شود و رابطه عاطفی بینشان به وجود می آید. نوید آنچه را که از سحر توقع دارد مانند توجه و عطوفت در دلارام پیدا می کند و بیشتر جذب او می شود. دلارام هم که از وضع مالی و ظاهر خوش پوش نوید بدش نیامده، نسبت به نامزدش رضا که دوست برادرش داوود است، بی محلی می کند تا اینکه رضا متوجه …